بیتا امیری /... بارانی که نیست!

ساخت وبلاگ

...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست

می‌رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست

می‌نشینی رو به رویم خستگی در می‌کنی

چای می‌ریزم برایت توی فنجانی که نیست

باز می‌خندی و می‌پرسی که حالت بهتر است؟

باز می‌خندم که خیلی! گر چه می‌دانی که نیست

شعر می‌خوانم برایت واژه‌ها گل می‌کنند

یاس و مریم می‌گذارم توی گلدانی که نیست

چشم می‌دوزم به چشمت، می‌شود آیا کمی -

دست‌هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟

وقت رفتن می‌شود با بغض می‌گویم نرو

پشت پایت اشک می‌ریزم در ایوانی که نیست

می‌روی و خانه لبریز از نبودت می‌شود

باز تنها می‌شوم با یاد مهمانی که نیست

.

بیتا امیری

.

رهی معیری | رباعی "فریبا"...
ما را در سایت رهی معیری | رباعی "فریبا" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onhdlk بازدید : 6 تاريخ : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 ساعت: 22:22